گرگی که علف خورد....

آمار مطالب

کل مطالب : 334
کل نظرات : 49

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز : 3
باردید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 284
بازدید سال : 2090
بازدید کلی : 43270

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان اجتماعی و آدرس baran68.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 11
بازدید ماه : 284
بازدید کل : 43270
تعداد مطالب : 334
تعداد نظرات : 49
تعداد آنلاین : 1



تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : فهیمه
تاریخ : چهار شنبه 2 ارديبهشت 1394
نظرات

یک شب از شبای خدا

گرگ و روباه یک نقشه کشیدند.
چند روز بعد گرگ اومد وسط گوسفندا شروع کرد به بع بع کردن.
گوسفندا اولش تعجب کردند!
به خودشون گفتند این چشه؟
گرگا که بع بع نمیکنند.!
گرکه شروع کرد به علف خوردن.
انقدر علف خورد که سیر شد. 
گوسفندا پرسیدن چی شده؟
چرا به ما حمله نمیکنی؟

گرگ رفت روی یه سنگ نسبتا بلند. داد زد:
من توبه کردم.!! من توبه کردم!!

گوسفندا تعجب کردند. 

گفتند چطور ممکن. ؟
بعضی هم گفتند راست میگه.
شور کردند. بعضی گفتند حقه است و کلک گرگ. اما بقیه قبول نکردند. گفتند ما دیدیم که گرگ علف میخوره.  گفتند باید علف ها رو تقسیم کنیم.
فردا توله گرگ ها صاحب علف های ما میشه
خلاصه گفتند اگه بخواد از مراتع ما استفاده کنه نمیشه باید مذاکره کنیم.

رفتند پیش گرگ
گفتند برای مذاکره اومدیم نمیشه تو از علف های ما بخوری
گرگ قبول کرد. اما شرط گذاشت.  که روباه به عنوان فرد بی طرف داور و قاضی باشه
اون بخش از گوسفندا هم که قبول کرده بودند حاضر شدند. و پای میز نشستند.
اول گرگ گفت تمام مراتع مال من.  روباه تایید کرد و گفت چون قبلا شکار گاه گرگ  بوده.
گوسفندها قبول نکردن. گرگ گفت یا زمین ها مال من باشه یا دوباره گوشت خوار میشم.!
گوسفند ا شور کردند. 
بین خودشون گفتند.  اینطوری نمیشه. اگر گرگ گوشت خوار بشه ما کشته میشیم.  شرایط گرگ سخته.
بیاید با سیاست  بریم پیش گرگ بگیم شرایط آسون تری بذاره.
رفتن پیش گرگ.
گرگ گفت. قبول. شما علف بخورید . اما با اجازه من و از اونجا که من میگم. و هر وقت که من  میگم علف بخورید.  بیاید پیش من.  از من اجازه بگیرید.
قبول کردند. 
از فردا اجازه می‌گرفتند. گرگ به بعضی اجازه میداد. به بعضی نه.  که از بخشی از مراتع که علف های خوبی نداشت استفاده کنند. 
چند وقتی گذشت...
گوسفندها ضعیف شده بودند... نر ها هم رقمتی نداشتند. دیگه نمیتونستند از بره ها  دفاع کنند.
تا این که یک شب گرگ شبانه حمله کرد. و گوسفند رو برد. 
این قضیه شبای بعد ادامه پیدا کرد!!

گرگ شبانه حمله میکرد. و یک گوسفند رو میبرد. و می خورد.
هیچ کس نمیتوانست. کاری بکنه.

گرگ قوی شده بود و گوسفندها ضعیف.

این وسط روباه هم عرض اندام میکرد.با گرگ سهیم شده بود هیچ گوسفندی حق اعتراض نداشت. و فقط انتخاب میکردند. که امشب چه کسی کشته بشه.

همه گوسفندها کشته شدند.
فقط به خاطر یک بار علف خوردن گرگ!!!

دلواپسم برای باخته هایمان
برای تحریم های جدید.
برای حرف های انسانی دشمن!!
برای خودمان. 
جهان دنیای من است. اما به دنیا اعتمادی نیست!!

ما تنها و تنها ما با خداییم.

❇  اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج  ❇


تعداد بازدید از این مطلب: 155
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0


مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








به وبلاگ من خوش آمدید


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود